دوشنبه 12 آبان 99

ارغوان پیش من بود. قرار شد دو کلاس اول را خانه باشیم و بعد باهم برویم مرکز. فارسی‌شان به سین رسیده بود س غیر آخر، س آخر. به نظرم این سبک آموزش نوشتن مسخره می‌آمد. بخش زیادی از انرژی بچه به غیر آخر و آخر و اول و غیر اول حروف می‌رفت. آن ور مغزم هم جواب می‌داد ول کن بابا. لازم نیست این‌همه حساسیت برای دردانه‌ی حسن کبابی به خرج بدهی. یک غلطی می‌کنند آخر.

درس و تمرین که تمام شد معلمشان گفت بچه‌ها بروند و از میان اسباب‌بازی‌هایشان آن‌هایی که سین دارند را پیدا کنند و بیاورند و نشان بدهند. اتاق ارغوان بازار شام بود و بدتر از آن اسم‌هایی بود که ارغوان روی وسایلش گذاشته بود. کلی انرژی  و فسفر می‌برد تا به معلمشان اسامی وسایلش را حالی کند. وسط هال اسکوتر را دیدم و به ارغوان گفتم اسکوترش را نشان بدهد. بعد یادم آمد توی کاسه‌ی روشویی توالت یک سوسک مرده داریم. خودم سم زده بودم که بمیرد. شب‌ها که می‌رفتم مسواک بزنم شاخ‌هایش را از سوراخ روشویی بیرون می‌داد و مانور چندش‌آوری اجرا می‌کرد. فردایش که سم زدم نعشش توی کاسه دراز شده بود و من خوش نداشتم بروم از کاسه برش دارم. مسواکم را هم توی حمام می‌زدم.

به ارغوان گفتم یک پیشنهاد هیجان‌انگیز بدهم؟ چشم‌هایش برق زد: آره آره. گفتم س مثل؟ سوووو... خودش کلمه را کامل کرد و با ترکیبی از خنده و شیطنت جواب داد : سوسک. شصتش خبردار شد که پیشنهادم چه خواهد بود. ذوق و ترس توی سینه‌اش گره خورده بودند و نمی‌گذاشتند نفس و خنده‌اش راحت بالا بیاید. کاغذی را سر لاشه‌ی سوسک مرده هل دادم و آوردمش وسط هال. ارغوان مثل سرخ‌پوستی که گرد آتش یا توتمی مقدس بچرخد دور سوسک می‌رقصید. قهوه‌ای سوخته بود. هیکل کوچکی داشت با شاخ‌هایی کشیده. بدقواره‌اش کرده بود. آن شب‌ها که فقط شاخ‌هایش را می‌دیدم فکر می‌کردم یک سوسک گوشت دار باشد. نه استخوانی نی‌قلیانی. چند شبی بود که ثابت و بی‌حرکت توی روشویی مانده بود. توی هال، زیر آفتاب صبح اما انگار اژدهایی شده بود که مولانا می‌گفت. آن لنگ لوک مرده شکل بی‌ادب زنده بود و شکل مرده می‌نمود. افسرده از غم بی‌آلتی. پاهایش تکانک‌هایی می‌خوردند و ارغوان انگار عزیزترین کسانش از کما بیرون آمده باشند و ضربان گرفته باشند فریاد می‌زد: «بابا خوشحال باش. سوسکمون زنده است.»

معلمشان دید و چندان ذوق نکرد. البته توی ذوق بچه هم نزد. عوضش از بچه‌های دیگر می‌پرسید همه‌ی این اسباب‌بازی‌ها مال خودتونه؟ من به‌جای بچه‌ها جواب می‌دادم: نه! رفتیم از همسایه‌ها و فامیل قرض کردیم زشت نباشه جلوی شما. همین.